اللهم عجل الولیک الفرج
ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاه های ایران

يه کلاغ و يه خرس سوار هواپيما بودن کلاغه سفارش چايي ميده چايي رو که ميارن يه کميشو ميخوره باقيشو مي پاشه به مهموندار
مهموندارميگه چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي!
چند دقيقه ميگذره باز کلاغه سفارش نوشيدني ميده باز يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار
مهموندار ميگه : چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي !
بعد از چند دقيقه کلاغه چرتش ميگيره
خرسه که اينو ميبينه به سرش ميزنه که اونم يه خورده تفريح کنه ...
مهموندارو صدا ميکنه ميگه يه قهوه براش بيارن قهوه رو که ميارن
يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار
مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟
خرسه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي
اينو که ميگه يهو همه مهموندارا ميريزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپيما ميبرن که بندازنش بيرون
خرسه که اينو ميبينه شروع به داد و فرياد ميکنه
کلاغه که بيدار شده بوده بهش ميگه: آخه خرس گنده تو که بال نداري مگه مجبوري پررو بازي دربياري!!!!!!!!

نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت ارزیابی کنید!!!




ارسال توسط مصطفی

 

 

 

 

عکس جالبیه حتمآ ادامه مطلب رو ببین .........



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:,
ارسال توسط مصطفی

فایده گاو بودن

معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.

دنباله در ادامه مطلب...



ادامه مطلب...
ارسال توسط مصطفی

دخترک عاشق

 

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد… پسر قدبلند بود،
صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست
احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می
داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک
سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را
یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را
به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با
دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و
چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و
وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.

در نوزده سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و...

دنباله در ادامه مطلب...



ادامه مطلب...
ارسال توسط مصطفی
درد دل

یه زمانی مردا یک تار سیبیلشون واسه یه شهر سند بود
الان اگه کل پشمامم بزنم، نیم کیلو پنیر نمیدن دستم

روباهى داشت با موبايلى شماره میگرفت زاغه از بالاى درخت گفت:
پايين آنتن نمیده بده برات شماره بگيرم!!
روباه تا موبايل رو داد به زاغ
زاغ گفت: اين عوض اون قالب پنيری که کلاس سوم ابتدايى ازم زدی .....پدرسگ

واقعا چه حوصله‌ای داره این پشه تا طبقه ۱۰ میاد واسه ۲ قطره خون! آخه اسکل، عین همین خون تو همکف هم هست

مامور سرشماری : شما از اینترنت استفاده می کنید؟
زن : نه شکر خدا
مامور سرشماری: بچه هاتون هم از اینترنت استفاده نمی کنند؟
زن: نه خانم. ما بچه هامون رو درست تربیت کردیم

عشقی که براش زندگی خرج کردیم به ما مدیونه! بالاخره یه روز جواب محبتامون رو می ده!

شمـــایـــی کــــه "یکــــی "دوستت داره!!!!
بــــله !!! بـــا شـــما هستـــم! . . . .
هیچـــی ... فقط خــــوش بـــحالت ...

تنهایی یعنی
اگه هزار بار هم از اول تا آخر
لیست شماره های موبایلت رو نگاه کنی
نتونی یک نفر رو پیدا کنی
که باهاش درد دل کنی !!

اینجا سرزمین واژه های وارونه است:
جایی که گنج, "جنگ" می شود
درمان, "نامرد" می شود
... قهقه , "هق هق" می شود
اما دزد همان "دزد" است
درد همان "درد"
و گرگ همان "گرگ"

اگه بجای نیمه ی گمشدم دنباله اژدها می گشتم تا الان حتما پیدا کرده بودم!!!

راننده اسکناس مچاله را از من گرفت و پرسید: یک نفرید؟ مکثی کردم و بی حوصله گفتم: بله آقا، خیلی وقته!
 




ارسال توسط مصطفی

همت و پشت كار

میگن یه روز ده نفر داشتن توی جنگل میرفتن. دوتاشون میفتن توی چاه.

تلاش میکنن که بیان بالا اما بقیه داد میزدن که شما نمیتونید بیخیال شین.

یکیشون قبول میکنه و میمیره.

اما اون یکی همچنان تلاش میکنه در حالی که بازم بقیه داد میزدن تو نمیتونی.

بالاخره میرسه بالا.

همه تعجب میکنن. تازه میفهمن که طرف کر بوده.

روی کاغذ مینویسه: دوستان از اینکه منو تشویق کردین تا بیام بالا ممنونم.

پس لازمه بعضی وقتا کر بشیم
 




تاریخ: جمعه 20 آبان 1390برچسب:پس لازمه بعضی وقتا کر بشیم,
ارسال توسط مصطفی