برای دیدن نسل سکه های جدید بعد از 50 و 100 تومانی برید
ادامه مطلب.........
نبینی از دست دادی چند تا عکس خیلی باحاله دیگه هم هست!!!!!!!!؟؟؟
عشق نه ایجاد می شود نه از بین می رود. فقط می تواند از دوعاشق به دوعاشق دیگر
منتقل شود.
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانهتان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز
بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او
دیده شوید افزایش مییابد.
قانون نتیجه:
وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد..
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راهروها دورتر است دیرتر میآیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیستان از شما کاری خواهد خواست که تا
سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.
انسان سه راه دارد:
راه اول از انديشه ميگذرد، اين والاترين راه است.
راه دوم از تقليد ميگذرد، اين آسانترين راه است.
و راه سوم از تجربه ميگذرد اين تلخترين راه است.
کنفوسيوس
-------------------------------------------
یارو ساعت نه شب که می شه سطل آشغال ویندوزش رو خالی می کنه
به یارو می گن: اسم دکترت چیه؟ می گه: ترابی
می گن: اسم کوچیکش چیه؟ می گه: فیزیو
یه روز یارو با نیسانش می ره تو یه مغازه! وقتی افسر میاد تا کروکی تصادف رو بکشه، اونو می کشه یه گوشه و بهش می گه:
25000 تومن می دم، توی کروکی بنویس مقصر مغازه بوده!
اگه اجازه بدی یه زن وارد زندگیت بشه
جيبها تو Search ميكنه
پولاتو Delete ميكنه
خانوادتو Edit ميكنه
ارتباط با دوستاتو Cut ميكنه
موبايلتو Scan ميكنه
خوشيهاتو Cancel ميكنه
آخرش هم ، مخت رو Hang ميكنه
میدونی آمار ازدواج در چه حیوانی بیشتر است؟
در حلزون... چون هم خونه داره هم ماشین
به پیرزنه میگن : ننه ؛ شوهرت بدیم یا بفرستیمت مکه؟؟
میگه: ننه ؛ مکه که فرار نمیکنه
دنباله در ادامه مطلب....
به دلیل تجاوز اعراب به ایران و به کارگیری زبان عربی درایران ، شوربختانه سالیان سال است کلمه های عربی وارد زبان پارسی شده است و گویش درست زبان پارسی به دست فراموشی سپرده شده است .
در زبان عربی چهارواژه ی: (پ ، گ ، ژ ، چ ) وجود ندارد. آنها به جای این ۴ چهار واژه، از : (ف - ک – ز – ج) بهره میگیرند.
و اما: چون عربها نمیتوانند «پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانیها، به کتاب ادبیات پارسی
می گوییم : کتاب ادبیات فارسی
به پیل میگوییم: فیل
به پلپل میگوییم: فلفل
دنباله در ادامه مطلب...
يكي بود، يكي نبود. همين دور و برها مرد مغازه داري بود كه يك روز صبح، مثل هر روز در مغازه اش را باز كرد. بسم اللهي گفت و وارد مغازه شد. پارچه اي برداشت تا ترازويش را تميز كند كه اوّلين مشتري وارد مغازه شد.
- سلام آقا!
- سلام خانم!
- لطفا يك كيلو شكر و يك شيشه شير به من بدهيد.
- به روي چشم.
مرد پارچه را كنار گذاشت و رفت تا شكر و شير بياورد. مشتري از فرصت استفاده كرد و پرسيد: «خوب، حال دخترتان چه طور است؟»
مرد طبق معمول جواب داد: «خوب است. ممنونم.»
اما انگار چيز تازه اي كشف كرده باشد، به صورت مشتري خيره شد. مشتري هم كه انگار دليل ترديد و ناراحتي صاحب مغازه را فهميده بود، گفت: «آخر همسايه ها مي گفتند كه توي مدرسه دست دخترتان شكسته! حالا كي گچ دستش را باز مي كنيد؟ توي اين فكرم كه با آن دست گچ گرفته، چطوري به درس و مشقش مي رسد!»
مرد كه ديگر واقعًا ناراحت شده بود، عصباني شد و گفت: «اي بابا! چه گچي؛ چيزي نشده كه! چند روز پيش دخترم موقع بازي به يكي از دوستانش برخورد كرده و دستش كمي درد گرفته بعد از آن به سلامتي برگشته خانه و نشسته سر درس و مشقش.»
گل صداقت
دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به
ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان
منطقه را دعوت کند تا دختري سزاوار را انتخاب کند. وقتي خدمتکار پير قصر
ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود،
دخترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسي نداري، نه
ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي
کند، اما فرصتي است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود
فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت: به هر يک از شما دانه اي مي دهم، کسي
که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را براي من بياورد.... ملکه آينده
چين مي شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني کاشت.
سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد، دختر با باغبانان بسياري صحبت کرد و راه
گلکاري را به او آموختند، اما بي نتيجه بود، گلي نروييد. روز ملاقات فرا
رسيد ، دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار
زيبايي به رنگها و شکلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند. لحظه موعود فرا
رسيد. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسي کرد و در پايان اعلام
کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود.
همه اعتراض کردند که شاهزاده کسي را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلي
سبز نشده است. شاهزاده توضيح داد: اين دختر تنها کسي است که گلي را به
ثمر رسانده که او را سزاوار همسري امپراتور مي کند: گل صداقت... همه دانه
هايي که به شما دادم عقيم بودند، امکان نداشت گلي از آنها سبز شود!!!
برگرفته از کتاب پائولو کوئلیو